جدول جو
جدول جو

معنی روزی جستن - جستجوی لغت در جدول جو

روزی جستن
(دَ / دِ گَ تَ)
استرزاق. (تاج المصادر بیهقی). کار کردن برای تأمین وجه معاش
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوزش جستن
تصویر پوزش جستن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزی رسان
تصویر روزی رسان
روزی ده، آنکه به همۀ جانداران رزق وروزی می دهد، رازق، رزاق، روزی دهنده، از نام ها و صفات خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(تُ / تَ گَ کَ دَ)
در شعر زیر از فردوسی ظاهراً کنایه از جستن بخت و اقبال است:
از آن پس که بنمود پنجاه وهشت
بسر بر فراوان شگفتی گذشت
همی آز کمتر نگردد بسال
همی روز جویم بتقویم و فال.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
پوزش خواستن. پوزش طلبیدن. عذر خواستن:
کنون پوزش این همه بازجوی
بدین نامداران ایران بگوی...
فردوسی.
و رجوع به پوزش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ دَ)
دوری جستن. اجتناب کردن. حذر کردن: و از غائلۀ فتن به خشوع و خضوع توقی جست. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُو کَ دَ)
ارتزاق. (تاج المصادر بیهقی). روزی گرفتن
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ گَ دَ)
دوری کردن. دوری گزیدن. دوری خواستن. اجتناب ورزیدن. اجتناب. احتراز. تحرز. تجنب. (یادداشت مؤلف). استبعاد. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَزْ کَ دَ)
استصواب. استشارت. نظر خواستن. مشورت خواستن. طلب اظهار نظر:
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست.
نظامی.
، اظهار نظر کردن. اظهار عقیده کردن. بیان نظریه و عقیده کردن:
خلاف رای سلطان رای جستن
بخون خویش باشد دست شستن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خَ خوَرْ /خُرْ دَ)
طلبیدن شوهر. جویای همسر شدن. همسر طلبیدن
لغت نامه دهخدا
(تُ اَ گَ دَ)
جنگ طلبیدن. جنگ خواستن. رزمجویی کردن:
بدو گفت شاه ای خردمند پور
برادر همی رزم جوید تو سور.
فردوسی.
تهمتن بدو گفت کای شهریار
ترا رزم جستن نیاید بکار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوری جستن
تصویر دوری جستن
اجتناب، دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزش جستن
تصویر پوزش جستن
پوزش خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای جستن
تصویر رای جستن
مشورت خواستن، طلب اظهار نظر
فرهنگ لغت هوشیار